داستانک/ قرض و خدا
مقالات
بزرگنمايي:
عصر کرد - آخرین خبر /شخصی را قرض بسیار آمده بود.
تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند.
بازار ![]()
آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.
تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی،
چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟
تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است.
تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.
آن شخص تعجب کرد و گفت:
آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟
تاجر گفت:
آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...!
در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است.
-
دوشنبه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۱:۱۹:۳۱
-
۸ بازديد
-

-
عصر کرد
لینک کوتاه:
https://www.asrekurd.ir/Fa/News/993986/