گفت و گو با چهره ماندگار جراحی قلب
سیاسی
بزرگنمايي:
عصر کرد - بی تردید دکتر معصوعلی معصومی، چهره ماندگار جراحی قلب، یکی از افتخارات ایران اسلامی است که نگاه او در شیوه تعامل با خارجیها قابل تأمل است.
به گزارش سرویس اجتماعی تابناک، آنچه در گفت و گو با پرفسور معصوعلی معصومی، چهره ماندگار جراحی قلب ایران روایت می شود، نمونهای از نگاه باورمند را در برخورد وی با پزشکان آلمانی و نیروهای سازمان ملل در ماجرای تشکیل اردوگاه آوارگان عراقی کرمانشاه نشان می دهد.
و البته گفت و گو، روایتگر ابعاد اخلاقی و مدیریتی دیگری نیز هست که آن را خواندنی تر می کند.
هنگام ورود آوارگان کرد عراقی به کرمانشاه شما چه سمتی داشتید؟ و چه اتفاقی افتاد؟
در آن وقت من مدیر عامل بهداری کرمانشاه و رئیس دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه بودم. اسفند 1369، پس از حمله عراق به کویت، طی عملیاتی که به وسیلهی نیروهای ائتلاف علیه عراق صورت گرفت، ارتش عراق از کویت اخراج و تلفات زیادی به آنها وارد شد. شب عملیات ارتش آمریکا، از طرف استاندار دستور آماده باش صادر شد. ساعت 2 بامداد استاندار اعلام کرد که طبق اطلاعات رسیده تا کنون 1500 نقطه در عراق بمباران شده و نیروی هوایی صدام در همان ابتدا زمین گیر شده است.
پس از این شکست، کردهای شمال عراق و شیعههای جنوب، شورش کردند و ححزب بعث به شدت آنها را سرکوب کرد. خبرها حاکی از ورود تعداد زیادی از آوارگان کردستان عراق از مرز نوسود، به ایران بود. جلسهای در استانداری کرمانشاه تشکیل و سیاست اولیهی ایران مبنی بر جلوگیری از ورود آنها مورد بررسی قرار گرفت. پیشنهاد من این بود که اصولیترین تصمیم را پس از مشاهده میزان و چگونگی ورود آوارگان میتوان اتخاذ کرد؛ لذا به من و چند نفر از مدیران استان، مأموریت داده شد که طی بازدید از محل، اظهار نظر کنیم. ما با هلیکوپتر عازم شهر مرزی نوسود شدیم. جادهای را در دل کوههای بلند دیدیم که هزاران نفر، با هر وسیلهای، به طول چندین کیلومتر در این جاده باریک، در حال حرکت بودند و ترافیک بسیار سنگینی ایجاد شده بود.
از همان جا به استاندار پیغام دادیم که برگرداندن این جمعیت، با توجه به موقعیت جاده و تعداد آنها، امکان ناپذیر است. بهتر است به جای این نظریات تئوریک، به فکر اسکان آنان باشیم. حتّی برای سرعت بخشیدن به ورودشان تسهیلات خاصی را فراهم کنیم وگرنه با انواع اپیدمیهای خطرناکی مواجه میشویم.
روز اول تعداد زیادی از این جمعیت در منطقه دوآب، متوقف شدند. در آن شب فقط چهل مورد زایمان در خانهی بهداشت آن منطقه انجام شد. از سوی دیگر، جمعیت بسیاری هم از منطقه دشت ذهاب وارد ایران شدند. بهترین تصمیم هدایت همهی جمعیت به سمت دشت ذهاب و اسکان آنان در آنجا بود. هزاران انسان درمانده، تشنه و گرسنه در بخش وسیعی از دشتی بدون امکانات، مستقر شدند. همهی ادارات برای تأمین مایحتاج اوّلیه بسیج شدند. کارکنان بهداری و تقریباً همه ارگانهای استان، شب و روز تلاش میکردند تا چادرهای صحرایی بر پا کنند، تانکرهای آب را مستقر کنند، توالت برپا نمایند و هر کاری که برای ایجاد یک شهرک موقت میتوانند را انجام دهند. بحران و مقابله با بحران جزیی از زندگی مردم این منطقه شده بود. شب وروز معنی نداشت و چارهای هم غیر از این نبود. خدمت به مردمی مهربان و مظلوم که درگیر وحشیانهترین فشارها و خشونتها شده بودند، توفیق بزرگی به حساب میآمد.
بهداشت و درمان کرمانشاه چه اقداماتی انجام داد؟
در کوتاهترین زمان ممکن، درمانگاه صحرایی برپا شد. لوله کشی آب و احداث توالتهای صحرایی که از وظایف اداره بهداشت محیط بود، انجام شد. در واقع بهداشت و درمان، که لازمهاش بسیج نیروهای تخصصی و تأمین دارو و تجهیزات پزشکی بود، از اولویتها در هر بحرانی است. نیروهای بهداری که کار و تلاش در متن جنگ و بحران را جزیی از زندگی خود میپنداشتند، از پیشگامان موفق در این امور بودند. حضور آوارگان در کرمانشاه شرایطی برای نمایش تبلیغاتی کشورهای مدعی حقوق بشر فراهم آورد.
ازجمله دولت آلمان که تاکنون، در صحنههای بین المللی خیلی فعال نبود، فرصتی برای عرض اندام پیدا کرد. این دولت با توافق دولت ایران تعداد زیادی از هواپیماها و هلی کوپترهای خود را به کرمانشاه فرستاد. آنها به همراه گروه پزشکان بدون مرز فرانسه، برای انجام خدمات پزشکی اعلام آمادگی کردند و قرار شد به اتفاق استاندار، در هوانیروز به ملاقات وزیر امورخارجه آلمان، آقای گنشر (Genscher) برویم و همراه او عازم دشت ذهاب شویم. وقتی رسیدیم 100. خبرنگار خارجی همراه گنشر برای انعکاس کمکهای بشردوستانه آلمان آمده بودند.
تا آن وقت اقدامات ایران برای آوراگان در اخبار منعکس شده بود؟
در آن شرایط ما به فکر انعکاس این خدمات نبودیم. در حالیکه آلمانیها قبل از انجام هر خدمتی داشتند خبر آن را به دنیا مخابره میکردند. آقای وزیر قبل از حرکت مصاحبهای مطبوعاتی انجام داد و در پایان مصاحبه با تکبر و خودخواهی نگاهی به مقامات محلی کرد و همه را دعوت کرد تا با هلیکوپتر آنها عازم اردوگاه آوارگان شویم. قبل از ورود این گروه، چند پزشک ارتش آلمان، با چادر، امکانات عمل جراحی صحرایی را تدارک دیده بودند. آقای گنشر، به صورتی کاملاً صوری و با ظاهرسازی از اقدامات ژنرالها و پزشکان آلمانی بسیار تشکر کرد. آنها حتّی یک بیمار را هم ویزیت نکرده بودند! من به عنوان رییس دانشگاه، گفتم: این امکانات شما شرایط اوّلیهی عمل جراحی را هم ندارد. ما اجازه فعالیّتهای جراحی را در چادر نمیدهیم. او قول داد که یک بیمارستان صحرایی پیش ساخته احداث خواهد کرد؛ که البته با رفتن او، قول ساختن بیمارستان صحرایی هم منتفی شد.
اما پزشکان آلمانی در اردوگاه ماندند. آنها تحت تأثیر تلاش بی وقفه ما و همکارانمان قرار گرفته بودند، یکی از آنها رفتار آقای گنشر را کاملاً تبلیغاتی میدانست و میگفت: خبری از احداث بیمارستان پیش ساخته نیست، هدف تبلیغات است که وزیر آن را به خوبی اجرا کرد.
برخورد شما با پزشکان آلمانی چگونه بود؟
فردای آن روز مانع از انجام عمل جراحی توسط آنها شدیم. پزشکان آلمانی نمیپذیرفتند جوانی با سن و سال من رییس دانشگاه علوم پزشکی باشد. یکی از آنان درباره تخصص من پرسید، گفتم: جراح عروق هستم.
با احترام خاص نظامی پذیرفت که بدون اجازه من اقدامی انجام ندهند. همان روز او را به بیمارستان جدید و تازه ساز اسلام آباد آوردم تا ببینید فاصله زیادی برای اعزام بیمار مبتلا به آپاندیسیت و آن بیمارستان وجود ندارد. میخواستم بیمارستان شهر کوچکی در ایران را به او نشان دهم. جدالی علمی بین ما و آنان درگرفت. میخواستیم به آنها بفهمانیم که این جا کشوری مثل بنگلادش نیست.
آیا در عمل توانستید مقایسهای بین مهارت پزشکان آلمانی و پزشکان خودمان داشته باشید؟
بله! اتفاقاً در همان ایام حضور آنها، یک فروند هواپیمای روسی که در اجاره آلمانیها بود، در ارتفاعات کرمانشاه سقوط کرد. خلبان و خدمهی آن مجروح شدند و لازم بود ستون فقرات خلبان، تحت عمل جراحی قرار بگیرد. وقت آن رسیده بود که مهارت متخصصین کرمانشاهی را به آنها نشان دهیم. از آلمانیها خواستیم جراح مغز و اعصاب خود را برای جراحی خلبان به بیمارستان طالقانی بفرستند. او به بهانه نبود ICU از انجام عمل خوداری کرد. دکتر باقری، جرّاح مغز و اعصاب و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، او را جراحی کرد. هنگامی که عمل با موفقیت تمام شد، اعتراف کردند که ایران از نظر پزشکی در موقعیت بالایی قرار دارد. همهی این اقدامات برای این بود که بگوییم ما به بیمارستان صحرایی و چند تا چادر شما نیازی نداریم، بلکه آن چه میخواهیم عملی نشدن قول آقای وزیر برای احداث بیمارستان پیش ساخته است که نمونه آن را در زلزله رودبار دیده بودم. در عین حال میخواستیم بفهمانیم ما بدون تبلیغات کار میکنیم و وزیر خارجه شما بیشتر دنبال اجرای شوی تبلیغاتی است.
جدال و مباحثه علمی به حدی پیش رفت که روزی یکی از جراحان آنان بیماری از آوارگان را که دچار آنوریسم کاذب شریان زیر چنبری، رگی اصلی که از زیر استخوان ترقوه عبور میکند، شده بود به من معرفی کرد تا جراحی کنم. آنوریسم در اثر اصابت گلوله به وجود آمده و در حال پاره شدن بود. این بار ورق برنده دست آنها بود. من جرّاح عروق بود! عمل جرّاحی در این بیماری از بزرگترین عملهای جراحی عروق به حساب میآمد. پزشک آلمانی دوست داشت موقع عمل جراحی حضور داشته باشد. من هم استقبال کردم. میدانستم بهتر است این عمل جراحی در جایی باشد که امکان دسترسی به استرنوتونی، استخوان ترقوه که روی رگ زیر چنبری قرار دارد و در جلوی قفسهی سینه قرار دارد، باشد، امّا به لطف خدا، با سرعت و تسلط کامل بیمار را جراحی کردم. جراح آلمانی با شگفتی زیاد، فقط به من خیره شده بود و همچون سربازی مؤدب چند متر پشت سر من با قدمهای منظم نظامی راه میرفت.
یک پزشک بلژیکی هم آنجا حضور داشت. او همراه پزشکان بدون مرز فرانسه آمده بود. انجام این عمل را در کرمانشاه، آن هم به دست یک جراح جوان باور نمیکرد و مرتب به زبان خودش از این اقدام متحورانه تمجید میکرد. پزشک بلژیکی چند روز بعد به اروپا رفت و کتابی با عنوان جراحی عروق برایم فرستاد که در ابتدای آن با ذکر نام خدا نوشته بود"تقدیم به جراح جوان و گمنام کرمانشاهی که بزرگترین عملهای جراحی عروق را برای دشمانش به بهترین وجه انجام میدهد. "
این مشاهدات چه تأثیری روی پزشکان آلمانی داشت؟
با انجام این جراحیها یکی از پزشکان آلمانی برای دریافت مجوز اعتبار ساخت بیمارستان پیش ساخته عازم آلمان شد و حتی یکی از پزشکان ما را هم با خود به همراه برد تا شاهد تلاشش برای اجرای دستور ساخت بیمارستان باشد و سرانجام، ساخت بیمارستان با این اقدامات شبه دیپلماتیک عملی شد.
بیمارستانی که در خدمت آوارگان بود و حتی سالهای بعد یکی از مراکز درمانی خوب سرپل ذهاب شد. آوارگان، که بالغ بر دو میلیون نفر میشدند، در آن منطقه و اطراف گیلانغرب، مدت دو سال حضور داشتندو در اواخر دوران اقامت آنها در ایران یک بار دیگر در میانشان حضور یافتم. صحنهی بدرقه آن ها، یکی از خاطرات به یاد ماندنی من است. بسیاری از آنها از سختیهای زمان ورود به ایران و آسایش کنونی خود میگفتند. چقدر دشمنی با کسانی که نمیشناختیم درد آور بود!
-
پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۱۴:۰۲
-
۲ بازديد
-
-
عصر کرد
لینک کوتاه:
https://www.asrekurd.ir/Fa/News/915539/